گروه: تاریخی
شماره روزنامه:3294
تاریخ :1398/09/13 ساعت 13:33:45
تعداد بازدید: 663
گفتگوي خيالي با يکي از مفاخر تاريخ هرمزگان ساعتي با سديد سلطنه
email pdf word plus minus reset color
در زمستان سال 1390 دو محقق رشته ادبيات فارسي دانشگاه هرمزگان بنام هاي فرامرز خجسته و حسام الدين نقوي در پژوهش نامه فرهنگي هرمزگان به صورت اجمالي در مورد سديد سلطنه مقاله اي در خور توجهي عرضه کردند. در اين مقاله به معرفي اين چهره سياسي و فرهنگي اواخر عصر قاجار در جنوب اشاره و تلاش احمد اقتداري نويسنده معاصر که براي باز نشر آثار سديد سلطنه همت گماشت ، اشاراتي شد .

عکس اصلی خبر

طبق اطلاع واصله همه ي نسخه هاي خطي  آثار سديد سلطنه توسط آقاي هوشنگ ستايش نوه دختريش به کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران هديه شده که مي توان به کتاب مجموعه النوادر ، مفاتيح الادب ، مجموعه ظرايف و کتاب  معروف اعلام الناس في احوال بندرعباس اشاره کرد که البته جلد اول اين کتاب  به کوشش هوشنگ ستايش و جلد دومش  توسط آقاي احمد اقتداري منتشر شده است . تقريبا هفت سال بعد از نشر اين مقاله ، کتاب مشوش نامه سديد سلطنه که مجموعه اشعارش است به همت اتاق بازرگاني بندرعباس منتشر شد .لازم به ذکر است که در ساليان اخير بسياري از اهل فرهنگ و ادب و روزنامه نگاران هرمزگاني مطالب و مقالاتي در زمينه معرفي سديد سلطنه منتشر کردند که قابل تقدير است .

در اواسط قرن نوزدهم ميلادي هويت ملي و ناسيوناليسم ، رشد صنعتي غرب ، تجدد خواهي ، بيداري اسلامي ، مرز بندي جغرافي و سياسي کشورها و عبارت يا معاني سياسي دولت و ملت  شکوفا  مي شود .در همين دوران مبارزات ضد استعماري همزمان با  ترقي غرب رشد مي کند  اين ذکر بدان معناست که سديد سلطنه نوجوان علاوه بر کسب علوم سنتي ، دروس جديد نيز نزد استاد سيد جمال الدين اسدآبادي که مدتي در بوشهر حضور داشته فرا مي گيرد و شايد روشن بيني و تفاوت نگاه وي به اطرافش به عنوان يک کارگزار ارشد دولتي به دليل تاثيرات و خط مشي استادش سيد جمال الدين اسد آبادي باشد .

سديد سلطنه در سنه 1252 شمسي چشم به دنيا مي گشايد و در سنه 1320 شمسي عالم فاني را ترک مي کند. از وي آثار زيادي بر جاي مانده که بخشي در کتابخانه دانشگاه تهران هنوز به صورت خطي و دست نويس باقي مانده و برخي نيز به چاپ رسيده است.

 قطعي اينترنت در اين ايام  مجالي شد تا دگر بار برخي از محققان ، فرهنگيان و اهل رسانه به کتاب مراجعه کرده و  وقت خود را صرف پژوهش بيشتر نمايند ، گفتگوي خيالي ذيل با مرحوم سديد سلطنه کبابي حاصل اين فراغت است تا گوشه اي اندک از خدمات و تلاش فرهنگي بي کران وي تقديم شما علاقه مندان تاريخ شود .

آقاي سديد سلطنه  بعد از آن بزرگداشتي که براي حضرتعالي گرفتند، سالهاست رسما يادي از شما نشده، اينکه گفتيم دقايقي مزاحم اوقات شما شويم و سوالاتي من باب مرور حوداث و خاطرات ايام گذشته  داشته باشيم ، في الحال بفرماييد علت اينکه جد در جد خانواده جنابعالي در مناسب و ارکان دولت در بنادر حضور داشتند،چه بوده ؟

ضمن عرض سلام خدمت مردم خوب جنوب و اهالي محترم هرمزگان، اول بايد عرض کنم، همين پارسال بود که در مراسم رونمايي از کتاب مشوش نامه اينجانب که به همت اتاق بازرگاني بندرعباس منتشر شد، ياد ما را گرامي داشتند که بسي مايه امتنان خاطر گشته روحمان شاد شد. با اين وجود به قول جناب سعدي ، مُشک آن است که ببويد نه آن که عطار بگويد. اگر حضرات دستگاه دولتي در بندرعباسي براي اين جانب بزرگداشت گرفتند، حاصل تلاش فرهيختگان و نويسندگان عزيزي نظير آقايان؛  احمد اقتداري ، هوشنگ ستايش ، منصور نعيمي ، عبدالله حسيني ، محمد حسن نيا و ديگر عزيزان است که مطالب اين جانب را به کتابت در آورده و خوشحالم که اين ايام مردم با بودن امکانات جديدي مثل فضاي مجازي بيشتر به فرهنگ و تاريخ خود اهميت مي دهند . در باب سوال دوم شما، بايد عرض کنم، اغلب مشاغل در سنوات ماضي موروثي بوده و از پدر به ذکور با لياقت به ارث مي رسيد ، بعضا برخي خانواده ها طبق اسناد تا چندين قرن شجره خدمت ديواني داشتند، مثلا به خانواده قوام در فارس نگاه کنيد، اينها از دوره حکومت مغولان تا دوره پهلوي اول، در شيراز صاحب نفوذ و قدرت بودند.

در ايران قديم هر خانواده به شغلي مشغول بود، اجداد اين جانب هم در دوره نادرشاه وارد قشون شدند .جدم از بزرگان صنعت کشتي سازي بندرکنگ بود، نادرشاه قصد گسترش نيروي دريايي داشت، پس جدم ملا علي شاه به خدمت قوه بحريه در آمد و در فتح عمان، خدمت شاياني کرد .اين رويه در خاندان ما سالها ادامه يافت و ما تحت آموزش سخت والدين به شغل ديواني رو آورديم.

برخي تصور مي کنند به واسطه فروش القاب يا فساد حکومت قاجار، افراد سلطنتي و ديواني عمدتا يا بيسواد بودند يا اينکه اطلاع از شغل خود نداشتند،نظر شما چيست؟

يک اصل مهم وجود دارد، اگر مي خواهي نقد و گلايه اي کنيد، انصاف را بر مدار کلام و قلم  بايد گذاشت.

اگر در طول تاريخ اشتباهي توسط شاه و يا وزرا رخ دهد، دليل بر بيسوادي ديوانيان و دولتي ها نبوده، اگر به آثار بجا مانده از اين افراد توجه کنيد، متوجه مي شويد، خيلي از ديوانيان نظير حقير صاحب آثار زيادي در حوزه هاي مختلف بوده اند.

با وجود چنين افراد با سوادي بخشي از ايران در عصر قاجار از دست رفت،حتي در فتنه هرات که در دوره ناصرالدين شاه به پا شد، در حمايت از حاکم ياغي هرات، ارتش انگليس اقدام به اشغال بوشهر کرد. در مقابل قواي ايران به تعداد بيست هزار سرباز تحت فرماندهي ميزرا محمد خان قاجار رهسپار جنوب شد و در کمال شرمساري در چند جنگ از قواي کوچک تر انگليسي ها شکست خورد و خرمشهر ، اهواز و بوشهر را تقديم دشمن کرد. اين را خواستم عرض کنم که چرا با وجود آن همه افراد با سواد، مملکت را به اين روز انداختند ؟ توضيحات کاملي داديد، کاش اضافه مي کرديد که چند دهه بعد  مردي  با دو سرباز به جزاير سه گانه رفت و بيرق انگليس را به زمين کوفت و پرچم پر افتخار ممالک محروسه ايران را برافراشت. آن مرد سديد سلطنه بود، هر چند با شروع جنگ جهاني اول استعمار پير باز هم اين جزاير را اشغال کرد، اما حداقلش مديون وجدانم نبودم . در پاسخ به سوالتان هم  بايد عرض کنم سواد ربطي به توانمندي و خودباوري ندارد، در عصر قاجار رهبري سياسي و شخص شاه در مقابل قدرت هاي زمانه از پيش باخته بود، اين ضعف بجز معدودي نظير امير کبير، در بيشتر امرا و وزرا ديده مي شد . متاسفانه اين ضعف چنان مشهود بود که به صفوف سربازان نيز رسيد، در حاليکه همگان مطلع هستيد که مردان دلاور تنگستان و دلوار تحت فرماندهي خالو حسين دشتي و رييس علي دلواري چه مردانه در مقابل استعمار پير قد علم کردند، کاش اين مردانگي در وجود شاهان هم وجود داشت. در مجموع آن چه باعث پيروزي بر دشمن مي شود سلاح نيست، خود باوري و ايمان است.

فارغ از توجه حضرتعالي به ادبيات و فرهنگ جنوب و همچنين نوشتن سفرنامه ها و اطلاعات ارزشمندي که از دريانوردي از حضرتعالي به جا مانده عمده مشغله شما کارگزاري در بنادر بوده،ميشه اين شغل را براي مردم امروز توضيح دهيد؟

 به عبارت ساده، رسيدگي به وضعيت مسافران و تاجران  و گزارش ورود و خروج افراد خارجي از طريق بنادر به داخل کشور وظيفه کارگزار بود. از ديگر وظايف کارگزار پيگيري و حل و فصل مشکلات اين افراد بود، به همين دليل کارگزارها نظير اينجانب زير نظر وزارت خارجه فعاليت مي کردند. البته مدتي نيز کارگزار دولت روس و اندک مدتي نيز کارگزاري دولت  انگليس را به عهده داشتم . در ضمن، بايد متذکر شوم،  اينکه اينجانب در کسوت کارگزار دولت روس يا انگليس در بنادر بودم،  بخاطر اعتماد کامل دولت کشورم به اينجانب بود. اين جانب نفوذ زيادي در منطقه بخصوص بين تاجران خارجي داشتم ،  به زبان خارجه مسلط بودم، توان مديريت موضوعات اين چنيني را داشتم. ضمن اينکه فقط به شغل کارگزاري مشغول نبودم و در خدمت به کشور به مشاغلي مثل رياست اداره تذکره ، گمرکات  و اداره بنادر نيز خدمت ها کردم.

 چرا با وجود مديران با درايتي همچون جنابعالي ايران هم مثل ديگر کشورهاي خاورميانه دير به فکر رشد و توسعه افتاد؟

  راستش را بخواهيد، علوم جديد که عامل ترقي ملل غربي شد، فقط به واسطه مدارسي نظير دارالفنون و همت مرحوم امير کبير قابل بسط دادن بود و متاسفانه بعد از مرگ وي، چند دهه  بعد سيستم فراگير آموزشي در کشور برقرار شد.  اگر در همان دوره ناصرالدين شاه، مدارس علوم جديد در همه ي کشور جايگزين مکتب خانه ها شده بود، قطعا بسياري از جوانان اقشار مختلف علم آموخته و در سنوات بعد باعث توسعه کشور مي شدند. برخي تصور مي کنند تجدد خواهي به معني تقليد از فرهنگ غربي است، مثل افکار رضاخان که مردم را مجبور به پوشيدن کت و شلوار و کلاه کرده بود. در حاليکه تجدد خواهي و ترقي به معني الگو برداري علمي، آموزشي و علوم مختلف از غرب  است.

جناب سديد سلطنه گويا پدر گرامي نيز مثل جنابعالي مشاغل مهمي در جنوب کشور داشته است؟

مرحوم پدر ، سرتيپ احمد خان مدتها حافظ منافع کشور و ناظر اصلي دولت بر بنادر بود.  در دوره فتحعلي شاه ، محمد شاه و ناصر الدين شاه به دلايلي، حالا شما اسمش را ضعف دولت مرکزي بگذاريد، برخي از بنادر مهم هرمزگان به امامان مسقط کرايه مي دادند. البته فتنه هاي زيادي بعدها رخ داد و به هر ترتيب برخي که قصد سواستفاده از اين قضيه داشتند با مجاهدت قواي ايران منهزم شدند با اين حال اين رويه بعد از فتنه امامان عمان در سنه 1260 شمسي که قصد تصرف بندر عباسي داشتند،چندان به دراز نکشيد و چند سال بعد از مرگ ناصرالدين شاه با واگذاري گمرکات کشور به بلژيکي ها عملا چنان سخت گيري روا دادند که از آن طرف پشت بام افتاديم و بسياري از تجار ترک وطن کرده و به بنادر عمان رفتند .

 در مجموع پدرم رابط دولت و  امامان عمان در بنادر بود.

از خبط برخي شيوخ عرب  که به راحتي فريب انگليسي ها را خوردند و باعث بروز فتنه هاي مختلفي در منطقه  شدند که بگذريم ، تا قبل از حضور استعمار پير در خليج فارس ارتباطات معلوم بود ، جايگاه ممالک محروسه ايران در راس هرم قدرت بود و همگان از اين امر آگاه بودند.

بزرگترين خدماتي که در طول حيات سياسي خود به مملکت کرديد به اختصار نام ببريد؟

اين جانب بعد از رحلت پدرم مرحوم سرتيپ احمد خان کبابي که خدمتها به جنوب کشور کرد، فعاليتم مقارن با پنج پادشاه بود. از ناصر الدين شاه قاجار ، مظفر الدين شاه تا  محمد علي شاه ، احمدشاه و رضا شاه ادامه يافت .در فتح بندر لنگه و طرد محمد بن خليفه که ياغي حکومت شده بود، شرکت جسته، تشويق شدم و درجه سرهنگي گرفتم. چند مدال از دولت فرانسه و روسيه دريافت کردم. در قضيه قاچاق اسلحه که قبل ا،ز انقلاب مشروطه در بندر لنگه شايع بود، ورود کرده و جلوي اين تخلف بزرگ را گرفتم. علاوه بر اين در زمينه شرايط اقتصادي و فرهنگي با سفر به جزاير و  بنادر، تحقيق بسيار کردم و کتاب هاي زيادي در احوال مردم جنوب به تحرير در آوردم. در مجموع بيشتر عمر سياسي اين جانب در بندر عباسي ، بندرلنگه و بوشهر سپري شد .

گويا در طول چهل سال فعاليت دولتي انتقاداتي از جنابعالي بخصوص در ايامي که در اداره تذکره يا همان گذرنامه بوشهر و بندرلنگه حضور داشتيد وارد شده است ؟ مگر مي شود مديري پيدا کنيد که در طول چند دهه فعاليت، از وي انتقاد نشود؟ !

البته اين انتقادات را يحتمل از تلگراف هاي بجا مانده از اسناد وزارت خارجه در آورده ايد، ملالي نيست، اما اينجانب بارها نيز به پاس خدماتم تشويق شدم که در يک فقره به دريافت درجه سرهنگي و  چندين بار به دريافت مدال و عنوان مفتخر شدم . بايد اين را هم ذکر کنم .با اين حال ادعايي در اين فقره ندارم اما به کتاب برخي نويسندگان همان عصر مراجعه کنيد متوجه مي شويد تا چه اندازه براي احقاق مردم مظلوم تلاش کردم و هيچ وقت در اين زمينه کم کاري روا نداشتم.

به اعتقاد برخي از محققين توجه جنابعالي در زمينه صيد مراريد خليج فارس کمک بزرگي در شرح  اين تجارت فراموش شده کرده ايد، علت چه بود؟

 آن ايام کتب زيادي در مورد صيد مراوريد وجود نداشت، بعضا اگر بود نويسنده به خاطر بي اطلاعي از علوم جديد در معرفي بسياري از پديده ها نظير صيد مرواريد به مهمل نويسي بسنده و خرافه گري
مي کردند، از اين رو با توجه به ارتباطات و شناختي که از تجار مراوريد داشتم، مدتي با صيادان مرواريد همراهي کرده، به دقت در شرح اين تجارت بسيار پر سود که عامل مهمي در رونق جزاير و بنادر بود، همت گماشتم، چه حيف که در ابتداي قرن بيستم ژاپني ها با توليد مرواريد صنعتي، باعث رکود و انفعال اين تجارت مهم خليج فارس شدند، و اگر نفت در اين منطقه کشف نشده بود، خليج فارس بعد از رکود بازار مرواريد، اين چنين مورد توجه قرار نمي گرفت.

با توجه به علاقه شديد جنابعالي به مطالعه کتب مختلف ، آشنايي با نويسندگان و شخصيت هاي سياسي و اجتماعي بزرگ عصر خود ، توجه خاص به فرهنگ و ادبيات جنوب و تاليف آثار زيادي در زمينه معرفي جغرافياي جنوب کشور،  بنظر خودتان چرا تا بدين حد به جنوب ، بنادر و جزاير توجه نشان داديد ؟ فقط مي خواستم به پايتخت نشين ها از آن همه منابع و  موهبتي که در جنوب کشور وجود دارد آگاه کنم، مي خواستم بدانند که چرا استعمار پير به بنادر و جزاير ما نظر دارد، مي خواستم شرايط سخت زندگي مردم در جزاير و بنادر در آن گرماي طاقت فرساي و بي آبي را به بزرگان کشور
بفهمانم .

دوست داشتم اهل ادب و نويسندگان بزرگ را با صفحات جنوب آشنا کنم تا آيندگان  از اين تجارب ارزنده در جهت آبادي  کشورم بهره ببرند.

در سفرهايي که به تهران داشتيد با خيلي از رجال ترقي خواه و ادبا و سياسيون مراوده داشتيد از جمله مرحوم مصدق آيا علت خاصي داشت؟

 بله اينجانب در آن ايام چهره مطرح ادبي و فرهنگي جنوب بودم و بيشتر مرا به اين عنوان مي شناختند تا يک کارگزار دولتي، به همين خاطر تلاش داشتم براي آگاهي از اوضاع مملکت با شخصيت هاي مهم سياسي و فرهنگي و البته نويسندگان ديدار کنم. البته در آن سالها آقاي مصدق يک شاهزاده  قاجار و يک نماينده مجلس بود و هنوز به نخست وزيري نرسيده بود با اين حال با همان تيمور تاش هم که نخست وزير شد و مرا در دولت پهلوي اول به حبس افکند هم، مراوده داشتم، اما بيشتر دوست داشتم با شعرا و نويسندگان ديدار کنم.

 از آقاي نصرالله فلسفي، عباس اقبال آشتياني ،  سعيد نفيسي احمد فرامرزي که جملگي نويسندگاني شهير  بودند تا علي دشتي ، علي اکبر دهخدا ، رکن زاده  و نظام السلطنه مافي همگي در مراوده و دوستي بودم.

گويا از بي مهري حکومت رضاخاني رنج زيادي برديد؟

همين جا ابتدا تذکر بدم، از اينکه در آثار بسياري از نويسندگان به وطن پرستي شهره يافتم، بسي مشعوفم که اين حاصل عمري خدمت به ايران عزيز بوده، بلي با سقوط سلسله قاجارها، اغلب حکام و مديران و کارمندان قجري مورد بي مهري دولت رضا خان قرار گرفتند . ظلم پايدار نمي ماند روزي که رضاخان از ايران اخراج شد يک ايراني اشک نريخت و اين سند گوياي ناپايداري ظلم است.

عرض کنم که در سنه 1308 با طياره از بندرعباسي به تهران احضار شدم و هفتاد روز در بدترين وضعيت در حبس بودم. عاقبت با وساطت سرتيپ درگاهي فرمانده شهرباني کشور و امين التجار بوشهري از حبس آزاد شدم و يکسالي در تهران تحت نظر بودم ، تا اينکه به بندرعباسي برگشتم ، در عهد پهلوي اول  ظلم بي روا به انسان هاي آزاده شد ، حتي همان تيمور تاش که در زمان نخست وزيريش به حبس افتادم، جان سالم به در نبرد.

به هر بهانه اي اغلب افراد منتسب به قاجارها را يا کشتند يا طرد کردند. به همين خاطر بعد از بازگشت به بندرعباسي مدتها از گرفتن مقرري محروم بودم تا اينکه با وساطت تيمورتاش اين حقوق بخور و نمير، مجدد برقرار شد تا در حسرت اين ناملايمات چند صباجي افسرده خاطر، زنده بمانم و به اين تلخ روزگار ريشخند زنم.

منابع کتب: از سقوط گنجه تا فتح خرمشهر اثر حسن رحيمي، تاريخ ايران از انقراض قاجار تا انقراض پهلوي اثر؛ دکتر حسن خزائل، مجله پژوهش نامه هرمزگان چاپ بهمن ماه 1390، سديد سلطنه و خليج فارس، اثر : سيدعبدالله حسيني و دکتر محمد حسن نيا، بنادر ايران در خليج فارس ، اثر : حسين نوربخش ،تنگه هرمز ، اثر ؛ غلامرضا زعيمي.


up email pdf word plus minus reset color
گروه: تاریخی
شماره روزنامه: 3294
تاریخ :1398/09/13 ساعت 13:33:45
تعداد بازدید: 663
نظر دیگر کاربران درباره این خبر...
بدون اطلاعات
نظر شما چیست؟


شما کاربر محترم، با استفاده از فرم زیر می توانید نظر خود را برای روزنامه ارسال نمایید. نظر شما پس از تائید مسئولین روزنامه در همین قسمت قرار خواهد گرفت.
باتشکر
نــام: * متن نظر:
   
 
 
  
   
نام خانوادگی:  
رایــانـامـه:  
سایت/وبلاگ:  
محرمانه ماندن مشخصات  
کد امنیتی